ೋ گلوی شاعرانگی ام گرفته است ೋ

وقتی

دست و دلِ شعر

در دو راهیِ بودن و نبودن

گیر می کند

واژه

دردِ قلم را

دوا نمی کند...


نقاهتی از سکوت باید

تا سینه ی بی سپرِ احساس

زیر تیر بارانِ تنهایی

سپید بماند.





هاله ی طلوع