با قدم های رعدآسا...
و رنگین کمان پلی شد بینِ
رویای ما... اینک چیزی جز
بوی خاک نمانده...
(شفیقه طهماسبی)
بقول سهراب:
"به سراغ من اگر می آیی، نرم و آهسته بیا..."
در هوای ابری
کنارم که می ایستی
باران مجالی می شود برای
بداهه نوازی گرمای دست هایت
همینقدر نزدیک باش...
می خواهم به هوای
عطر شانه هایت
به دیار واژه ها بزنم
و روی همه ی شعرها را سپید کنم.
ساده نگذر
از رخت سپیدی که
بخت واژه هایم شده
من
آن عروس باران خورده ام
که سالهاست دست در دست آرزوهایت،
شانه ی خاکی جاده های شعر را
پابرهنه قدم می زنم...
و فراموش می کنم
باران
تنها حادثه ای بود که
ردّ گام هایم را به جنون کشاند...
ننشیند !
مادرم روزت مبارک...
میلاد فرخنده و با سعادت اسوه ی تمام عیار مکارم و قله ی رفیع فضائل صدیقه ی کبری، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هفته ی بزرگداشت روز زن و روز مادر را بر همه ی مادران تبریک و تهنیت عرض می کنم.
بلند ترین آه معطر
_ زیر سایه ی ابرها _
از شکوفه های خیسی بر می خیزد
که دست باطراوت باران نیز
ناجیِ به بار نشستن اش نشد...
از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته
_ برای مرحوم پدرم_
ثبت شده در سایت شعرنو