ೋ ناجی نفس ೋ

بلند ترین آه معطر

_ زیر سایه ی ابرها _

از شکوفه های خیسی بر می خیزد

که دست باطراوت باران نیز

ناجیِ به بار نشستن اش نشد...





از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

_ برای مرحوم پدرم_

ثبت شده در سایت شعرنو

ೋ اشک بهار ೋ

بهارِ من

گم شده است

میان ترنم بی غبار

بال های پروانه ای که

_ قبل از پاییز _

دروازه های بی بازگشت هجرت را

بر ناباوری چشم هایم گشود...



باران،

غربتِ چشم های بهار است...






از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

_ برای مرحوم پدرم_

ثبت شده در سایت شعرنو