ೋ آرزوهای بزرگ ೋ

گنجشگک اشی مشی

دلتنگیهای خاکستریت را

در حوض کدامین قصه رنگ خواهی کرد؟

مرا هم با خود ببر...

برای دلم،

پیراهنی سرخ می خواهم...




(شفیقه طهماسبی)

ೋ...ೋ

شب

حلّال تلخیِ غربت من است

وقتی حلاوت شربت هیچ روزی

زندگی  را به کامم شیرین نمی کند...





ೋ شیهه ی عشق ೋ

سم کوبانِ

هزارن اسب وحشی ست

در شعرهایم وقتی

زخمِ آسمان را در شفق،

خونِ تصعید شده ی

شقایق های بی معشوق

گلگون می کند...









ೋ بی راه...! ೋ

هزاران قلب در سینه اش می تپید

توکای خسته ای که

پلک هایش سایه بانِ 

-یک آشیانه-  بود!!!











ೋشکست افق ೋ

مرغ دریایی

به عادت های مشروطِ پرواز

خو نداشت...

وقتی شکستن افق دریا

نقطه ی عطف پرواز بود

به عشقِ شکار یک ماهی آزاد !