ೋ هجرت پروانه و ماه ೋ

درست

بعد از شبی که

پروانه ی سپید، هجرت آموخت

ماه،

شب را از یاد برد

پشت ابرها ماند

و برای مردمان آن دیار لالایی خواند...


وقتی پروانه رفت

من ماندم و من!

با هاله ای از خاطرات شبنم گرفته

و چشم هایی که

تا نفس باقیست

تاجدارِ الماسِ اشک خواهند بود

در شب های بی ماه...



هاله ی طلوع

**********

به یادِ روانشاد پدرم...

در این شعر "پروانه" نمادی ست از ایشان