ೋنا نوشته...ೋ

نانوشته هایم

کتاب قطوری ست

به اندازه ی سلول های تنم...


برای انتشارشان

آنقدر دست دست کردم

تا روزگار دست زد

برای مدال افتخار صبرم!




هاله ی طلوع

ೋ...ೋ

هی می نویسم و

هی پاک می کنم...

مبادا دلتنگی هایم را بخوانی

و سرد تر از این شوی!

...


هاله ی طلوع


ೋ این روزها پرنده ام... ೋ


یاد تو،

بالِ پرواز من است...

بگذار تا ابد پرنده بمانم!



_ هاله ی طلوع _

ೋ کجایی؟!... ೋ

کجایی که ببینی

چگونه دلم پر می زند

برای یک لحظه بودنت؟!....


_هاله ی طلوع _



ೋ سرمای نبودنت ... ೋ


سرد است...

یادت را دور دلم می پیچم

تا بوسه ی عشقت

سرمای نبودنت را

جبران کند.


_هاله ی طلوع _