ೋ خیمه شب بازی ೋ

همه چیز

از یک خیمه شب بازی شروع شد


تو

در سرمای استخوان سوزِ

جمعیت دست های پوشالی،

تکیه بر زانویی زدی

که تار و پود وصله هایش

از هم گسسته بود...


و من

میان همهمه ی آدمک های چوبی

بوی دودی را بر باد می دادم

که خاکسترش

لای گلبرگ های رزی سپید

مخفی!

جایی که حتی

اثر انگشت باران هم

به آن نمی رسید...


ما

از یاد رفته ترین رقص ها را

در تاریکی، بند بازی کردیم

دریغ از دستی

که چراغ آخر را روشن کند!


آغوش زمین "همیشه"

برای عروسک ها باز است!




هاله ی طلوع

************

"چراغ آخر" و "خیمه شب بازی" مجموعه داستانهای کوتاهی است از  "صادق چوبک"

همینطور "آدمک چوبی" (پینوکیو) اثر کارلوکودی ترجمه ای ست از ایشان .