ೋ شهر شعر است دست های تو ೋ

زمستان بهانه است.
من واژه های شعرم را
از کف دست های تو
پیدا می کنم.
برفِ پیاده رو های شهر...
دیوان شعر در آغوش دارد

برای دست های بدون دستکشِ ما...








ೋ زمستان ೋ

زمستان است

پنجره را

رو به همه ی ایوان ها

باید بست...


هاله ی طلوع