سالهاست
پنجره ای هستم
روی تن خسته ترین دیوار
با پرده ای دل زده از کوچه ها...
گریزان از سنگفرش هایی
که شاهدِ
شیدایی مرغ های عاشق بودند!
پنجره ای هستم
با قنوتی گشاده رو به آسمان
با نگاهی به زلالی دل کبوتری
که عشقِ پرواز را
در سال های دور، جا گذاشته است...
پی نوشت:
در سرزمین دیوارها و پنجره ها...
تنها شرط عقل است
ایستادن...