ೋ تلخ... ೋ

جنگل سوخته 

جولانگاهِ شغالی ست در انتظارِ 

سقوط یک پرنده...









ೋ بی راه...! ೋ

هزاران قلب در سینه اش می تپید

توکای خسته ای که

پلک هایش سایه بانِ 

-یک آشیانه-  بود!!!











ೋشکست افق ೋ

مرغ دریایی

به عادت های مشروطِ پرواز

خو نداشت...

وقتی شکستن افق دریا

نقطه ی عطف پرواز بود

به عشقِ شکار یک ماهی آزاد !








ೋ تقویم ೋ

چندیست

تقویم روزهایم را

لبخندِ همیشه بهاریِ پروانه ای

خشک شده در سکوتِ یک قابِ سیاه

رقم می زند...







- برای پدرم-

از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

ೋ انتظار ೋ

پشت به تیک تاک عقربک های چوبی

پنجه از پنجه ی روز کشیده

چشم بر گُرگُر آبیِ آتش دارم

تا در ذهنِ سرد ترین خاطره ی  "یک بیدار"

حکایت خفاشانِ نمک پاشی را حک کنم

که انتقام خونِ نداشته شان را

از زخم های شانه ی من

داغِِ داغ می گیرند!