ೋ قلب آبی ೋ

دلم به حال پنجره ای می سوزد

که پرده ی دلش را در هوای

سنگفرش های کوچه ای می رقصاند

که چشم هایش جز

تماشای عاشقی باد و باغچه

چیزی نمی بیند!









ೋ شمیم رویای تو ೋ

جامه می درند رایحه ی گلهایی که

به عطر حضورت غبطه می خورند

هر شب در رویاهایم...






ೋ هروله ی عشق ೋ

عشق

هروله ی دل است

بین صفا و مروه ی نگاه ها...











ೋدل بِدَر ೋ

کاش بودی

تا در سرخیِِ

سیزده مین غروبِ بهار،

دلتنگی نحسی که

هوای روزهایم را گِره زده

به یک اشاره ی تو بدر می شد...






- از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته -

ೋ فهمِ نگاه ೋ

گاهی سکوت

فریاد خطوط خط خورده ی

دیوارهای زندان است...