ೋ شیهه ی عشق ೋ

سم کوبانِ

هزارن اسب وحشی ست

در شعرهایم وقتی

زخمِ آسمان را در شفق،

خونِ تصعید شده ی

شقایق های بی معشوق

گلگون می کند...









ೋ تلخ... ೋ

جنگل سوخته 

جولانگاهِ شغالی ست در انتظارِ 

سقوط یک پرنده...









ೋ بی راه...! ೋ

هزاران قلب در سینه اش می تپید

توکای خسته ای که

پلک هایش سایه بانِ 

-یک آشیانه-  بود!!!











ೋ تقویم ೋ

چندیست

تقویم روزهایم را

لبخندِ همیشه بهاریِ پروانه ای

خشک شده در سکوتِ یک قابِ سیاه

رقم می زند...







- برای پدرم-

از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

ೋ شمیم رویای تو ೋ

جامه می درند رایحه ی گلهایی که

به عطر حضورت غبطه می خورند

هر شب در رویاهایم...