با قلمی سوخته از
تب خاطرات شبنم گرفته
سیاه می کشم جای خالیِ
حضور سپیدش را...
_ به یاد پدرم... _
از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته
دلتنگی
رسوب تلخی ست از سرب زمان
سنگینی یادی ست
بر دوش خمیده ی دل
و
عصیان امواج احساسی ست
که به جای ساحل حضور
بر صخره های صبر
می کوبد...
مروارد مروارید بر آن سنجاق می کند...