جز مهرت
هیچ واژه ای
به کام اشعارم شیرین نیست.
تو "حضورت" را
در روح واژه هایم لمس می کنی...
وقتی دیگران تنها
نقش قلم می بینند!
باش...
که بودنت را سخت دوست دارم.
سم کوبانِ
هزارن اسب وحشی ست
در شعرهایم وقتی
زخمِ آسمان را در شفق،
خونِ تصعید شده ی
شقایق های بی معشوق
گلگون می کند...
چندیست
تقویم روزهایم را
لبخندِ همیشه بهاریِ پروانه ای
خشک شده در سکوتِ یک قابِ سیاه
رقم می زند...
- برای پدرم-
از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته