ೋ بدرقه ... ೋ

دلتنگی

بال بالِ بی پیله ترین پروانه است

در دشت بی شقایق...



آهنگ بدرقه، از مازیار فلاحی

ೋ واژه های بارانی ೋ

در هوای ابری

کنارم که می ایستی

باران مجالی می شود برای

بداهه نوازی گرمای دست هایت


همینقدر نزدیک باش...


می خواهم به هوای

عطر شانه هایت

به دیار واژه ها بزنم

و روی همه ی شعرها را سپید کنم.








ೋ حادثه ی باران ೋ

ساده نگذر

از رخت سپیدی که

بخت واژه هایم شده


من

آن عروس باران خورده ام

که سالهاست دست در دست آرزوهایت،

شانه ی خاکی جاده های شعر را

پابرهنه قدم می زنم...


و فراموش می کنم

باران

تنها حادثه ای بود که

ردّ گام هایم را به جنون کشاند...










ೋسرزمین وارونه ೋ

های ... نسیم نفس پاشِ طلوع!

قالی سعادتت کو؟


می خواهم دور شوم

از لرزه ی قدم های برهنه ای

که بی هیچ دلهره،

زیر آسمانِ بی رنگین کمان

پا روی ستاره های ریخته بر

سنگفرش کوچه ها نهاده...

خاکستر سرو را مزه مزه،

در حریم آسمان اطلسی کاشته

و سنگ های بستر دریا را

مدال افتخاری بر سینه می دانند!


مرا ببر از سرزمینی که

با شکوفه های بهار طناب می سازند

برای دار زدن حنجره ی یک کبوتر !


اینجا صدای هیچ پرنده ای

شبیه چلچله ها نیست !

و مردمانش دل را نمی شناسند...




ೋ لیله الرغائب ೋ

بی تو

نه بهار، بهار است و

نه دهان زندگی به لبخندی گشوده...


با لب هایی که ناز لبخندش

قهقهه ای ست به ریش اشک ها

ایستاده ام!


به تماشای دل پرِ ابرهایی که

گوش شان به العطش هیچ زمینی

بدهکار نیست!


ایستاده ام!

به نوازش سکسه ی قلب هایی که

تپش شان، جنازه ی شعرهای مرا

دارکوب وار،

روبه آشیانه ای در باد، نوک می زنند...


قسم به -نا- یی خسته

که بر پلک هایم لمیده،

ابر و خاک را آشتی خواهم داد

کافی ست بغض محال تو

از مردمک بهاری ام

به قطره ای -بودن- ببارد!





در ایام مقدس ماه مبارک رجب و لیله الرغائب از همگی دوستان التماس دعای خیر دارم

روح مطهر همه ی رفتگان آرام


از مجموعه ی "خاطرات شبنم گرفته"