کاش بودی
تا در سرخیِِ
سیزده مین غروبِ بهار،
دلتنگی نحسی که
هوای روزهایم را گِره زده
به یک اشاره ی تو بدر می شد...
- از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته -
خواهم گذشت
از زمینی که با اولین باران پاییزی
عقده هایش را نم پس می دهد...
باید دور شد
از ازدحام سایه هایی که
در عرق پیشانی صداقت
ماهی صید می کنند...
می ترسم کپک بزند
حرمت لقمه شده میان نانی که
نمکش بوی سیاست گرفته است...