_____________  هـــاله ی طلـــوع  _______________
_____________  هـــاله ی طلـــوع  _______________

_____________ هـــاله ی طلـــوع _______________

ೋ واژه های بندی...ೋ

قسم
به سوزِ دست های زمستانی ام
بین انجماد اینهمه صدا
تبسمِ من
تکیه بر واژه های استخوان شکسته داشت...
مبادا مشتِ دلش
برای کسی رو شود...


تقصیر من نیست اگر
از جاسوسی اشعار می ترسم
و آنها را به بند می کشم .
گوش کن......
هنوز از لابلای ورق های دفترم
صدای غل و زنجیر
به گوش می رسد...






هاله ی طلوع


ೋ برای پدرم ೋ

پدرم

تو همان سربدار

تنگه های ستبر ایّامی

که شکوهِ اندیشه ات،

زوال شب...

صلابتِ نگاهت،

کمر شکن تازیانه های سرنوشت...

و اقتدار گام های استوارت،

تکیه گاهی ست بر آمالم...


نبودی اگر

دلم می گسست

از این گوی هزار رنگ

که با نامرئی ترین نسیم

بند بود به یک دلبستگی نازک!


نابرابری کفّه های ترازو

غلاف از سیگار تو ربود

برابری را دود

و به دست باد سپرد!


اینک بیا

کرشمه ی هستی را

به بلوغِ نارس اش پس...

و به نفع یک لبخند

از همه ی تلخند ها

کنار بکشیم!



هاله ی طلوع

*********

هدیه ی روز پدرم بود.... در سالی که گذشت.

ೋ اشکی که چکید... ೋ

شعر های من از اهالی

حوالی چشم های توست

وگرنه واژه ها

اینچنین اشک اشک

بر گونه های سپید دفترم

گرم نمی چکید...



هاله ی طلوع

**********

از دفتر خاطرات شبنم گرفته

ೋ هجرت پروانه و ماه ೋ

درست

بعد از شبی که

پروانه ی سپید، هجرت آموخت

ماه،

شب را از یاد برد

پشت ابرها ماند

و برای مردمان آن دیار لالایی خواند...


وقتی پروانه رفت

من ماندم و من!

با هاله ای از خاطرات شبنم گرفته

و چشم هایی که

تا نفس باقیست

تاجدارِ الماسِ اشک خواهند بود

در شب های بی ماه...



هاله ی طلوع

**********

به یادِ روانشاد پدرم...

در این شعر "پروانه" نمادی ست از ایشان

ೋ تعبیر خواب ೋ

میان مُشت ام

قندیل هایی ست

از اشک های یخ زده ی مردمانی که

خیمه هایشان را

روی خونِ ریخته از دلِ واژه های من

برپا،...

و سبد سبد خواب

به یکدیگر هدیه دادند!


باز خواهم گشت...

در شبی که

ماهِ شب چهارده

بعد از طلوع به نماز واژه ها می ایستد...


دست هایم را

بر سر شهر خواهم باراند

و شقایق های کاغذی را

از سینه ی زمین خواهم شست!


گونه های خیس دریا را خواهم نواخت

و برای ماهی آزادی که

باله اش شانه ی آب بود

ترانه ی حباب و باران خواهم خواند!


و خوابِ مردم شهر را تعبیر...



هاله ی طلوع

*********

متاثر از رویدادهای پس از هجرت پروانه...(درگذشت پدرم)