سپید خواهم نواخت
همه ی غزل های سیاه روزگار را
حتی اگر به ساز سرنوشت برقصند
حسرت های قصیده رنگ ام...
خزر
دل من است
بی هیچ تنگه ای به آبهای آزاد...
شفیقه_طهماسبی
چشمهای خونین پنجره
خلاصه ی همه ی
باران های سرخِ نباریده است...
پیراهنی ست در باد
وعده هایی که بی اعتنا به بندِ اعتماد
با هر وزش،به سویی گریزانند...
نیمه که باشی
فرقی نمی کند در دلت
غوغای سیب است یا پرتغال...
تنهایی!
بداهه ای که با دیدن تصویر زیر شکل گرفت...